ايثار كردن صاحب موصل آن كنيزك را بدين خليفه تا خون ريز مسلمانان بيشتر نشود - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

ايثار كردن صاحب موصل آن كنيزك را بدين خليفه تا خون ريز مسلمانان بيشتر نشود





  • چون رسول آمد به پيش پهلوان
    بنگر اندر كاغذ اين را طالبم
    چون رسول آمد بگفت آن شاه نر
    من نيم در عهد ايمان بت پرست
    چونك آوردش رسول آن پهلوان
    عشق بحرى آسمان بر وى كفى
    دور گردونها ز موج عشق دان
    كى جمادى محو گشتى در نبات
    روح كى گشتى فداى آن دمى
    هر يكى بر جا ترنجيدى چو يخ
    ذره ذره عاشقان آن كمال
    سبح لله هست اشتابشان
    پهلوان چه را چو ره پنداشته
    چون خيالى ديد آن خفته به خواب
    چون برفت آن خواب و شد بيدار زود
    گفت بر هيچ آب خود بردم دريغ
    پهلوان تن بد آن مردى نداشت
    مركب عشقش دريده صد لگام
    ايش ابالى بالخليفه في الهوى
    اين چنين سوزان و گرم آخر مكار
    اين چنين سوزان و گرم آخر مكار




  • داد كاغذ اندرو نقش و نشان
    هين بده ورنه كنون من غالبم
    صورتى كم گير زود اين را ببر
    بت بر آن بت پرست اوليترست
    گشت عاشق بر جمالش آن زمان
    چون زليخا در هواى يوسفى
    گر نبودى عشق بفسردى جهان
    كى فداى روح گشتى ناميات
    كز نسيمش حامله شد مريمى
    كى بدى پران و جويان چون ملخ
    مي شتابد در علو هم چون نهال
    تنقيه ى تن مي كنند از بهر جان
    شوره اش خوش آمده حب كاشته
    جفت شد با آن و از وى رفت آب
    ديد كه آن لعبت به بيدارى نبود
    عشوه ى آن عشوه ده خوردم دريغ
    تخم مردى در چنان ريگى بكاشت
    نعره مي زد لا ابالى بالحمام
    استوى عندى وجودى والتوى
    مشورت كن با يكى خاوندگار
    مشورت كن با يكى خاوندگار



/ 1765