ايثار كردن صاحب موصل آن كنيزك را بدين خليفه تا خون ريز مسلمانان بيشتر نشود - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

ايثار كردن صاحب موصل آن كنيزك را بدين خليفه تا خون ريز مسلمانان بيشتر نشود





  • مشورت كو عقل كو سيلاب آز
    بين ايدى سد و سوى خلف سد
    آمده در قصدجان سيل سياه
    از چهى بنموده معدومى خيال
    هيچ كس را با زنان محرم مدار
    آتشى بايد بشسته ز آب حق
    كز زليخاى لطيف سروقد
    بازگشت از موصل و مي شد به راه
    آتش عشقش فروزان آن چنان
    قصد آن مه كرد اندر خيمه او
    چون زند شهوت درين وادى دهل
    صد خليفه گشته كمتر از مگس
    چون برون انداخت شلوار و نشست
    چون ذكر سوى مقر مي رفت راست
    برجهيد و كون برهنه سوى صف
    ديد شير نر سيه از نيستان
    تازيان چون ديو در جوش آمده
    شير نر گنبذ همي كرد از لغز
    پهلوان مردانه بود و بي حذر
    زد به شمشير و سرش را بر شكافت
    زد به شمشير و سرش را بر شكافت




  • در خرابى كرد ناخنها دراز
    پيش و پس كم بيند آن مفتون خد
    تا كه روبه افكند شيرى به چاه
    تا در اندازد اسودا كالجبال
    كه مثال اين دو پنبه ست و شرار
    هم چو يوسف معتصم اندر زهق
    هم چو شيران خويشتن را واكشد
    تا فرود آمد به بيشه و مرج گاه
    كه نداند او زمين از آسمان
    عقل كو و از خليفه خوف كو
    چيست عقل تو فجل ابن الفجل
    پيش چشم آتشينش آن نفس
    در ميان پاى زن آن زن پرست
    رستخيز و غلغل از لشكر بخاست
    ذوالفقارى هم چو آتش او به كف
    بر زده بر قلب لشكر ناگهان
    هر طويله و خيمه اندر هم زده
    در هوا چون موج دريا بيست گز
    پيش شير آمد چو شير مست نر
    زود سوى خيمه ى مه رو شتافت
    زود سوى خيمه ى مه رو شتافت



/ 1765