دفتر پنجم از كتاب مثنوى
ايثار كردن صاحب موصل آن كنيزك را بدين خليفه تا خون ريز مسلمانان بيشتر نشود
چونك خود را او بدان حورى نمود با چنان شيرى به چالش گشت جفت آن بت شيرين لقاى ماه رو جفت شد با او به شهوت آن زمان ز اتصال اين دو جان با همدگر رو نمايد از طريق زادنى هر كجا دو كس به مهرى يا به كين ليك اندر غيب زايد آن صور آن نتايج از قرانات تو زاد منتظر مي باش آن ميقات را كز عمل زاييده اند و از علل بانگشان درمي رسد زان خوش حجال منتظر در غيب جان مرد و زن راه گم كرد او از آن صبح دروغ راه گم كرد او از آن صبح دروغ مردى او هم چنين بر پاى بود مردى او مانده بر پاى و نخفت در عجب در ماند از مردى او متحد گشتند حالى آن دو جان مي رسد از غيبشان جانى دگر گر نباشد از علوقش ره زنى جمع آيد ثالثى زايد يقين چون روى آن سو ببينى در نظر هين مگرد از هر قرينى زود شاد صدق دان الحاق ذريات را هر يكى را صورت و نطق و طلل كاى ز ما غافل هلا زوتر تعال مول مولت چيست زوتر گام زن چون مگس افتاد اندر ديگ دوغ چون مگس افتاد اندر ديگ دوغ