فاش كردن آن كنيزك آن راز را با خليفه از زخم شمشير و اكراه خليفه كى راست گو سبب اين خنده را و گر نه بكشمت - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

فاش كردن آن كنيزك آن راز را با خليفه از زخم شمشير و اكراه خليفه كى راست گو سبب اين خنده را و گر نه بكشمت





  • هيچ اصلى نيست مانند اثر
    ليك بي اصلى نباشدت اين جزا
    آنچ اصلست و كشنده ى آن شى است
    پس بدان رنجت نتيجه ى زلتيست
    گر ندانى آن گنه را ز اعتبار
    سجده كن صد بار مي گوى اى خدا
    اى تو سبحان پاك از ظلم و ستم
    من معين مي ندانم جرم را
    چون بپوشيدى سبب را ز اعتبار
    كه جزا اظهار جرم من بود
    كه جزا اظهار جرم من بود




  • پس ندانى اصل رنج و درد سر
    بي گناهى كى برنجاند خدا
    گر نمي ماند بوى هم از وى است
    آفت اين ضربتت از شهوتيست
    زود زارى كن طلب كن اغتفار
    نيست اين غم غير درخورد و سزا
    كى دهى بي جرم جان را درد و غم
    ليك هم جرمى ببايد گرم را
    دايما آن جرم را پوشيده دار
    كز سياست دزديم ظاهر شود
    كز سياست دزديم ظاهر شود



/ 1765