دفتر پنجم از كتاب مثنوى
قصد شاه به كشتن امرا و شفاعت كردن اياز پيش تخت سلطان كى اى شاه عالم العفو اولي
گر رسيدى مستى بي جهد تو پشت دارت بودى او و عذرخواه عفوهاى جمله عالم ذره اى عفوها گفته ثناى عفو تو جانشان بخش و ز خودشان هم مران رحم كن بر وى كه روى تو بديد از فراق و هجر مي گويى سخن صد هزاران مرگ تلخ شصت تو تلخى هجر از ذكور و از اناث بر اميد وصل تو مردن خوشست گبر مي گويد ميان آن سقر كان نظر شيرين كننده ى رنجهاست كان نظر شيرين كننده ى رنجهاست حفظ كردى ساقى جان عهد تو من غلام زلت مست اله ژس عفوت اى ز تو هر بهره اى نيست كفوش ايها الناس اتقوا كام شيرين تو اند اى كامران فرقت تلخ تو چون خواهد كشيد هر چه خواهى كن وليكن اين مكن نيست مانند فراق روى تو دور دار اى مجرمان را مستغاث تلخى هجر تو فوق آتشست چه غمم بودى گرم كردى نظر ساحران را خونبهاى دست و پاست ساحران را خونبهاى دست و پاست