دفتر پنجم از كتاب مثنوى
تفسير گفتن ساحران فرعون را در وقت سياست با او كى لا ضير انا الى ربنا منقلبون
نعره ى لا ضير بشنيد آسمان ضربت فرعون ما را نيست ضير گر بدانى سر ما را اى مضل هين بيا زين سو ببين كين ارغنون داد ما را داد حق فرعونيى سر بر آر و ملك بين زنده و جليل گر تو ترك اين نجس خرقه كنى هين بدار از مصر اى فرعون دست تو انا رب همي گويى به عام رب بر مربوب كى لرزان بود نك انا ماييم رسته از انا آن انايى بر تو اى سگ شوم بود گر نبوديت اين انايى كينه كش شكر آنك از دار فانى مي رهيم دار قتل ما براق رحلتست اين حياتى خفيه در نقش ممات مي نمايد نور نار و نار نور هين مكن تعجيل اول نيست شو از انايى ازل دل دنگ شد زان اناى بي انا خوش گشت جان زان اناى بي انا خوش گشت جان چرخ گويى شد پى آن صولجان لطف حق غالب بود بر قهر غير مي رهانيمان ز رنج اى كوردل مي زند يا ليت قومى يعلمون نه چو فرعونيت و ملكت فانيى اى شده غره به مصر و رود نيل نيل را در نيل جان غرقه كنى در ميان مصر جان صد مصر هست غافل از ماهيت اين هر دو نام كى انادان بند جسم و جان بود از اناى پر بلاى پر عنا در حق ما دولت محتوم بود كى زدى بر ما چنين اقبال خوش بر سر اين دار پندت مي دهيم دار ملك تو غرور و غفلتست وان مماتى خفيه در قشر حيات ورنه دنيا كى بدى دارالغرور چون غروب آرى بر آ از شرق ضو اين انايى سرد گشت و ننگ شد شد جهان او از انايى جهان شد جهان او از انايى جهان