دفتر پنجم از كتاب مثنوى
مجرم دانستن اياز خود را درين شفاعت گرى و عذر اين جرم خواستن و در آن عذرگويى خود را مجرم دانستن و اين شكستگى از شناخت و عظمت شاه خيزد كى انا اعلمكم بالله و اخشيكم لله و قال الله تعالى انما يخشى الله من عباده العلما
قوس اگر از تير دوزد ديو را حوت اگرچه كشتى غى بشكند شمس اگر شب را بدرد چون اسد هر وجودى كز عدم بنمود سر دوست شو وز خوى ناخوش شو برى زان نشد فاروق را زهرى گزند زان نشد فاروق را زهرى گزند دلو پر آبست زرع و ميو را دوست را چون ثور كشتى مي كند لعل را زو خلعت اطلس رسد بر يكى زهرست و بر ديگر شكر تا ز خمره ى زهر هم شكر خورى كه بد آن ترياق فاروقيش قند كه بد آن ترياق فاروقيش قند