دفتر ششم از كتاب مثنوى
نكوهيدن ناموسهاى پوسيده را كى مانع ذوق ايمان و دليل ضعف صدق اند و راه زن صد هزار ابله چنانك راه زن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمي يارست گذشتن و پرسيدن مخنث از چوپان كى اين گوسفندان تو مرا عجب گزند گفت اى مردى و در تو رگ مردى هست همه فداى تو اند و اگر مخنثى هر يكى ترا اژدرهاست مخنثى ديگر هست كى چون گوسفندان را بيند در حال از راه باز گردد نيارد پرسيدن ترسد كى اگر بپرسم گوسفندان در من افتند و مرا بگزند
كه اى خداوند كريم و بردبار جذب يك راهه ى صراط المستقيم زين دو ره گرچه همه مقصد توى زين دو ره گرچه به جز تو عزم نيست در نبى بشنو بيانش از خدا اين تردد هست در دل چون وغا در تردد مي زند بر همدگر در تردد مي زند بر همدگر ده امانم زين دو شاخه ى اختيار به ز دو راه تردد اى كريم ليك خود جان كندن آمد اين دوى ليك هرگز رزم هم چون بزم نيست آيت اشفقن ان يحملنها كين بود به يا كه آن حال مرا خوف و اوميد بهى در كر و فر خوف و اوميد بهى در كر و فر