صبر فرمودن خواجه مادر دختر را كى غلام را زجر مكن من او را بي زجر ازين طمع باز آرم كى نه سيخ سوزد نه كباب خام ماند - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر ششم از كتاب مثنوى

صبر فرمودن خواجه مادر دختر را كى غلام را زجر مكن من او را بي زجر ازين طمع باز آرم كى نه سيخ سوزد نه كباب خام ماند





  • مقنعه و حله ى عروسان نكو
    شمع را هنگام خلوت زود كشت
    هندوك فرياد مي كرد و فغان
    ضرب دف و كف و نعره ى مرد و زن
    تا به روز آن هندوك را مي فشارد
    زود آوردند طاس و بوغ زفت
    رفت در حمام او رنجور جان
    آمد از حمام در گردك فسوس
    مادرش آنجا نشسته پاسبان
    ساعتى در وى نظر كرد از عناد
    گفت كس را خود مبادا اتصال
    روز رويت روى خاتونان تر
    هم چنان جمله نعيم اين جهان
    مي نمايد در نظر از دور آب
    گنده پيرست او و از بس چاپلوس
    هين مشو مغرور آن گلگونه اش
    صبر كن كالصبر مفتاح الفرج
    آشكارا دانه پنهان دام او
    آشكارا دانه پنهان دام او




  • كنگ امرد را بپوشانيد او
    ماند هندو با چنان كنگ درشت
    از برون نشنيد كس از دف زنان
    كرد پنهان نعره ى آن نعره زن
    چون بود در پيش سگ انبان آرد
    رسم دامادان فرج حمام رفت
    كون دريده هم چو دلق تونيان
    پيش او بنشست دختر چون عروس
    كه نبايد كو كند روز امتحان
    آنگهان با هر دو دستش ده بداد
    با چو تو ناخوش عروس بدفعال
    كير زشتت شب بتر از كير خر
    بس خوشست از دور پيش از امتحان
    چون روى نزديك باشد آن سراب
    خويش را جلوه كند چون نو عروس
    نوش نيش آلوده ى او را مچش
    تا نيفتى چون فرج در صد حرج
    خوش نمايد ز اولت انعام او
    خوش نمايد ز اولت انعام او



/ 1765