دفتر ششم از كتاب مثنوى
مناظره ى مرغ با صياد در ترهب و در معنى ترهبى كى مصطفى عليه السلام نهى كرد از آن امت خود را كى لا رهبانية فى الاسلام
يار شو تا يار بينى بي عدد ديو گرگست و تو هم چون يوسفى گرگ اغلب آنگهى گيرا بود آنك سنت يا جماعت ترك كرد هست سنت ره جماعت چون رفيق همرهى نه كو بود خصم خرد مي رود با تو كه يابد عقبه اى يا بود اشتردلى چون ديد ترس يار را ترسان كند ز اشتردلى راه جان بازيست و در هر غيشه اى راه دين زان رو پر از شور و شرست در ره اين ترس امتحانهاى نفوس راه چه بود پر نشان پايها گيرم آن گرگت نيابد ز احتياط آنك تنها در رهى او خوش رود با غليظى خر ز ياران اى فقير هر خرى كز كاروان تنها رود چند سيخ و چند چوب افزون خورد مر ترا مي گويد آن خر خوش شنو آنك تنها خوش رود اندر رصد آنك تنها خوش رود اندر رصد زانك بي ياران بمانى بي مدد دامن يعقوب مگذار اى صفى كز رمه شيشك به خود تنها رود در چنين مسبع نه خون خويش خورد بي ره و بي يار افتى در مضيق فرصتى جويد كه جامه ى تو برد كه تواند كردت آنجا نهبه اى گويد او بهر رجوع از راه درس اين چنين همره عدو دان نه ولى آفتى در دفع هر جان شيشه اى كه نه راه هر مخنث گوهرست هم چو پرويزن به تمييز سبوس يار چه بود نردبان رايها بى ز جمعيت نيابى آن نشاط با رفيقان سير او صدتو شود در نشاط آيد شود قوت پذير بر وى آن راه از تعب صدتو شود تا كه تنها آن بيابان را برد گر نه اى خر هم چنين تنها مرو با رفيقان بي گمان خوشتر رود با رفيقان بي گمان خوشتر رود