دفتر ششم از كتاب مثنوى
مناظره ى مرغ با صياد در ترهب و در معنى ترهبى كى مصطفى عليه السلام نهى كرد از آن امت خود را كى لا رهبانية فى الاسلام
هر نبيى اندرين راه درست گر نباشد يارى ديوارها هر يكى ديوار اگر باشد جدا گر نباشد يارى حبر و قلم اين حصيرى كه كسى مي گسترد حق ز هر جنسى چو زوجين آفريد او بگفت و او بگفت از اهتزاز مثنوى را چابك و دلخواه كن بعد از آن گفتش كه گندم آن كيست مال ايتام است امانت پيش من گفت من مضطرم و مجروح حال هين به دستورى ازين گندم خورم گفت مفتى ضرورت هم توى ور ضرورت هست هم پرهيز به مرغ پس در خود فرو رفت آن زمان چون بخورد آن گندم اندر فخ بماند بعد در ماندن چه افسوس و چه آه آن زمان كه حرص جنبيد و هوس كان زمان پيش از خرابى بصره است ابك لى يا باكيى يا ثاكلى ابك لى يا باكيى يا ثاكلى معجزه بنمود و همراهان بجست كى برآيد خانه و انبارها سقف چون باشد معلق در هوا كى فتد بر روى كاغذها رقم گر نپيوندد به هم بادش برد پس نتايج شد ز جمعيت پديد بحثشان شد اندرين معنى دراز ماجرا را موجز و كوتاه كن گفت امانت از يتيم بى وصيست زانك پندارند ما را متمن هست مردار اين زمان بر من حلال اى امين و پارسا و محترم بي ضرورت گر خورى مجرم شوى ور خورى بارى ضمان آن بده توسنش سر بستد از جذب عنان چند او ياسين و الانعام خواند پيش از آن بايست اين دود سياه آن زمان مي گو كاى فريادرس بوك بصره وا رهد هم زان شكست قبل هدم البصرة و الموصل قبل هدم البصرة و الموصل