در بيان اين حديث كى ان لربكم فى ايام دهركم نفحات الا فتعر ضوا لها - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

در بيان اين حديث كى ان لربكم فى ايام دهركم نفحات الا فتعر ضوا لها





  • پيش از آن كين خار پا بيرون كنى
    آدمى كو مي نگنجد در جهان
    مصطفى آمد كه سازد همدمى
    اى حميرا آتش اندر نه تو نعل
    اين حميرا لفظ تانيشست و جان
    ليك از تانيث جان را باك نيست
    از منث وز مذكر برترست
    اين نه آن جانست كافزايد ز نان
    خوش كننده ست و خوش و عين خوشى
    چون تو شيرين از شكر باشى بود
    چون شكر گردى ز تاثير وفا
    عاشق از خود چون غذا يابد رحيق
    عقل جزوى عشق را منكر بود
    زيرك و داناست اما نيست نيست
    او بقول و فعل يار ما بود
    لا بود چون او نشد از هست نيست
    جان كمالست و نداى او كمال
    اى بلال افراز بانگ سلسلت
    زان دمى كادم از آن مدهوش گشت
    مصطفى بي خويش شد زان خوب صوت
    مصطفى بي خويش شد زان خوب صوت




  • چشم تاريكست جولان چون كنى
    در سر خارى همى گردد نهان
    كلمينى يا حميرا كلمى
    تا ز نعل تو شود اين كوه لعل
    نام تانيثش نهند اين تازيان
    روح را با مرد و زن اشراك نيست
    اين نى آن جانست كز خشك و ترست
    يا گهى باشد چنين گاهى چنان
    بى خوشى نبود خوشى اى مرتشى
    كان شكر گاهى ز تو غايب شود
    پس شكر كى از شكر باشد جدا
    عقل آنجا گم شود گم اى رفيق
    گرچه بنمايد كه صاحب سر بود
    تا فرشته لا نشد آهرمنيست
    چون بحكم حال آيى لا بود
    چونك طوعا لا نشد كرها بسيست
    مصطفى گويان ارحنا يا بلال
    زان دمى كاندر دميدم در دلت
    هوش اهل آسمان بيهوش گشت
    شد نمازش از شب تعريس فوت
    شد نمازش از شب تعريس فوت



/ 1765