قصه ى احد احد گفتن بلال در حر حجاز از محبت مصطفى عليه السلام در آن چاشتگاهها كى خواجه اش از تعصب جهودى به شاخ خارش مي زد پيش آفتاب حجاز و از زخم خون از تن بلال برمي جوشيد ازو احد احد مي جست بي قصد او چنانك از دردمندان ديگر ناله جهد بي قصد زيرا از درد عشق ممتلى بود اهتمام دفع درد خار را مدخل نبود هم چون سحره ى فرعون و جرجيس و غير هم لايعد و لا يحصي - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر ششم از كتاب مثنوى

قصه ى احد احد گفتن بلال در حر حجاز از محبت مصطفى عليه السلام در آن چاشتگاهها كى خواجه اش از تعصب جهودى به شاخ خارش مي زد پيش آفتاب حجاز و از زخم خون از تن بلال برمي جوشيد ازو احد احد مي جست بي قصد او چنانك از دردمندان ديگر ناله جهد بي قصد زيرا از درد عشق ممتلى بود اهتمام دفع درد خار را مدخل نبود هم چون سحره ى فرعون و جرجيس و غير هم لايعد و لا يحصي





  • گر ز زخم خار تن غربال شد
    تن به پيش زخم خار آن جهود
    بوى جانى سوى جانم مي رسد
    از سوى معراج آمد مصطفى
    چونك صديق از بلال دم درست
    چونك صديق از بلال دم درست




  • جان و جسمم گلشن اقبال شد
    جان من مست و خراب آن و دود
    بوى يار مهربانم مي رسد
    بر بلالش حبذا لى حبذا
    اين شنيد از توبه ى او دست شست
    اين شنيد از توبه ى او دست شست



/ 1765