دفتر ششم از كتاب مثنوىخنديدن جهود و پنداشتن كى صديق مغبونست درين عقدگر بپرسد عقل چون باشد مرامگر بپرسد عقل چون باشد مرام گو چنانك تو ندانى والسلامگو چنانك تو ندانى والسلام