بار ديگر رجوع كردن به قصه ى صوفى و قاضي - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر ششم از كتاب مثنوى

بار ديگر رجوع كردن به قصه ى صوفى و قاضي





  • گفت صوفى در قصاص يك قفا
    خرقه ى تسليم اندر گردنم
    ديد صوفى خصم خود را سخت زار
    او به يك مشتم بريزد چون رصاص
    خيمه ويرانست و بشكسته وتد
    بهر اين مرده دريغ آيد دريغ
    چون نمي توانست كف بر خصم زد
    كه ترازوى حق است و كيله اش
    هست او مقراض احقاد و جدال
    ديو در شيشه كند افسون او
    چون ترازو ديد خصم پر طمع
    ور ترازو نيست گر افزون دهيش
    هست قاضى رحمت و دفع ستيز
    قطره گرچه خرد و كوته پا بود
    از غبار ار پاك دارى كله را
    جزوها بر حال كلها شاهدست
    آن قسم بر جسم احمد راند حق
    مور بر دانه چرا لرزان بدى
    بر سر حرف آ كه صوفى بي دلست
    اى تو كرده ظلمها چون خوش دلى
    اى تو كرده ظلمها چون خوش دلى




  • سر نشايد باد دادن از عمى
    بر من آسان كرد سيلى خوردنم
    گفت اگر مشتش زنم من خصم وار
    شاه فرمايد مرا زجر و قصاص
    او بهانه مي جود تا در فتد
    كه قصاصم افتد اندر زير تيغ
    عزمش آن شد كش سوى قاضى برد
    مخلص است از مكر ديو و حيله اش
    قاطع جن دو خصم و قيل و قال
    فتنه ها ساكن كند قانون او
    سركشى بگذارد و گردد تبع
    از قسم راضى نگردد آگهيش
    قطره اى از بحر عدل رستخيز
    لطف آب بحر ازو پيدا بود
    تو ز يك قطره ببينى دجله را
    تا شفق غماز خورشيد آمدست
    آنچ فرمودست كلا والشفق
    گر از آن يك دانه خرمن دان بدى
    در مكافات جفا مستعجلست
    از تقاضاى مكافى غافلى
    از تقاضاى مكافى غافلى



/ 1765