بار ديگر رجوع كردن به قصه ى صوفى و قاضي - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر ششم از كتاب مثنوى

بار ديگر رجوع كردن به قصه ى صوفى و قاضي





  • يا فراموشت شدست از كرده هات
    گر نه خصميهاستى اندر قفات
    ليك محبوسى براى آن حقوق
    تا به يكبارت نگيرد محتسب
    رفت صوفى سوى آن سيلي زنش
    اندر آوردش بر قاضى كشان
    يا به زخم دره او را ده جزا
    كانك از زجر تو ميرد در دمار
    در حد و تعزير قاضى هر كه مرد
    نايب حقست و سايه ى عدل حق
    كو ادب از بهر مظلومى كند
    چون براى حق و روز آجله ست
    آنك بهر خود زند او ضامنست
    گر پدر زد مر پسر را و بمرد
    زانك او را بهر كار خويش زد
    چون معلم زد صبى را شد تلف
    كان معلم نايب افتاد و امين
    نيست واجب خدمت استا برو
    ور پدر زد او براى خود زدست
    پس خودى را سر ببر اى ذوالفقار
    پس خودى را سر ببر اى ذوالفقار




  • كه فرو آويخت غفلت پرده هات
    جرم گردون رشك بردى بر صفات
    اندك اندك عذر مي خواه از عقوق
    آب خود روشن كن اكنون با محب
    دست زد چون مدعى در دامنش
    كين خر ادبار را بر خر نشان
    آنچنان كه راى تو بيند سزا
    بر تو تاوان نيست آن باشد جبار
    نيست بر قاضى ضمان كو نيست خرد
    آينه ى هر مستحق و مستحق
    نه براى عرض و خشم و دخل خود
    گر خطايى شد ديت بر عاقله ست
    وآنك بهر حق زند او آمنست
    آن پدر را خون بها بايد شمرد
    خدمت او هست واجب بر ولد
    بر معلم نيست چيزى لا تخف
    هر امين را هست حكمش همچنين
    پس نبود استا به زجرش كارجو
    لاجرم از خونبها دادن نرست
    بي خودى شو فانيى درويش وار
    بي خودى شو فانيى درويش وار



/ 1765