دفتر ششم از كتاب مثنوى
باز سال كردن صوفى از آن قاضي
گفت صوفى كه چه بودى كين جهان هر دمى شورى نياوردى به پيش شب ندزديدى چراغ روز را جام صحت را نبودى سنگ تب خود چه كم گشتى ز جود و رحمتش خود چه كم گشتى ز جود و رحمتش ابروى رحمت گشادى جاودان بر نياوردى ز تلوينهاش نيش دى نبردى باغ عيش آموز را آمنى با خوف ناوردى كرب گر نبودى خرخشه در نعمتش گر نبودى خرخشه در نعمتش