ناليدن ستون حنانه چون براى پيغامبر صلى الله عليه و سلم منبر ساختند كى جماعت انبوه شد گفتند ما روى مبارك ترا بهنگام وعظ نمي بينيم و شنيدن رسول و صحابه آن ناله را و سال و جواب مصطفى صلى الله عليه و سلم با ستون صريح - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

ناليدن ستون حنانه چون براى پيغامبر صلى الله عليه و سلم منبر ساختند كى جماعت انبوه شد گفتند ما روى مبارك ترا بهنگام وعظ نمي بينيم و شنيدن رسول و صحابه آن ناله را و سال و جواب مصطفى صلى الله عليه و سلم با ستون صريح





  • گر نه بينايان بدندى و شهان
    نه ز كوران كشت آيد نه درود
    گر نكردى رحمت و افضالتان
    اين عصا چه بود قياسات و دليل
    چون عصا شد آلت جنگ و نفير
    او عصاتان داد تا پيش آمديت
    حلقه ى كوران به چه كار اندريد
    دامن او گير كو دادت عصا
    معجزه ى موسى و احمد را نگر
    از عصا مارى و از استن حنين
    گرنه نامعقول بودى اين مزه
    هرچه معقولست عقلش مي خورد
    اين طريق بكر نامعقول بين
    همچنان كز بيم آدم ديو و دد
    هم ز بيم معجزات انبيا
    تا به ناموس مسلمانى زيند
    همچو قلابان بر آن نقد تباه
    ظاهر الفاظشان توحيد و شرع
    فلسفى را زهره نه تا دم زند
    دست و پاى او جماد و جان او
    دست و پاى او جماد و جان او




  • جمله كوران مرده اندى در جهان
    نه عمارت نه تجارتها و سود
    در شكستى چوب استدلالتان
    آن عصا كه دادشان بينا جليل
    آن عصا را خرد بشكن اى ضرير
    آن عصا از خشم هم بر وى زديت
    ديدبان را در ميانه آوريد
    در نگر كادم چه ها ديد از عصا
    چون عصا شد مار و استن با خبر
    پنج نوبت مي زنند از بهر دين
    كى بدى حاجت به چندين معجزه
    بى بيان معجزه بى جر و مد
    در دل هر مقبلى مقبول بين
    در جزاير در رميدند از حسد
    سر كشيده منكران زير گيا
    در تسلس تا ندانى كه كيند
    نقره مي مالند و نام پادشاه
    باطن آن همچو در نان تخم صرع
    دم زند دين حقش بر هم زند
    هر چه گويد آن دو در فرمان او
    هر چه گويد آن دو در فرمان او



/ 1765