دفتر ششم از كتاب مثنوى
حكايت اشتر و گاو و قج كه در راه بند گياه يافتند هر يكى مي گفت من خورم
اشتر و گاو و قجى در پيش راه گفت قج بخش ار كنيم اين را يقين ليك عمر هركه باشد بيشتر كه اكابر را مقدم داشتن گرچه پيران را درين دور لام يا در آن لوتى كه آن سوزان بود خدمت شيخى بزرگى قايدى خيرشان اينست چه بود شرشان خيرشان اينست چه بود شرشان يافتند اندر روش بندى گياه هيچ كس از ما نگردد سير ازين اين علف اوراست اولى گو بخور آمدست از مصطفى اندر سنن در دو موضع پيش مي دارند عام يا بر آن پل كز خلل ويران بود عام نارد بي قرينه ى فاسدى قبحشان را باز دان از فرشان قبحشان را باز دان از فرشان