حكايت شب دزدان كى سلطان محمود شب در ميان ايشان افتاد كى من يكي ام از شما و بر احوال ايشان مطلع شدن الى آخره - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر ششم از كتاب مثنوى

حكايت شب دزدان كى سلطان محمود شب در ميان ايشان افتاد كى من يكي ام از شما و بر احوال ايشان مطلع شدن الى آخره





  • خاصيت در گوش هم نيكو بود
    سگ چو بيدارست شب چون پاسبان
    هين ز بدنامان نبايد ننگ داشت
    هر كه او يك بار خود بدنام شد
    اى بسا زر كه سيه تابش كنند
    اى بسا زر كه سيه تابش كنند




  • كو به بانگ سگ ز شير آگه شود
    بي خبر نبود ز شبخيز شهان
    هوش بر اسرارشان بايد گماشت
    خود نبايد نام جست و خام شد
    تا شود آمن ز تاراج و گزند
    تا شود آمن ز تاراج و گزند



/ 1765