رجوع كردن به قصه ى آن پاي مرد و آن غريب وام دار و بازگشتن ايشان از سر گور خواجه و خواب ديدن پاي مرد خواجه را الى آخره - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر ششم از كتاب مثنوى

رجوع كردن به قصه ى آن پاي مرد و آن غريب وام دار و بازگشتن ايشان از سر گور خواجه و خواب ديدن پاي مرد خواجه را الى آخره





  • بي نهايت آمد اين خوش سرگذشت
    پاى مردش سوى خانه ى خويش برد
    لوتش آورد و حكايت هاش گفت
    آنچ بعد العسر يسر او ديده بود
    نيم شب بگذشت و افسانه كنان
    ديد پامرد آن همايون خواجه را
    خواجه گفت اى پاي مرد با نمك
    ليك پاسخ دادنم فرمان نبود
    ما چو واقف گشته ايم از چون و چند
    تا نگردد رازهاى غيب فاش
    تا ندرد پرده ى غفلت تمام
    ما همه گوشيم كر شد نقش گوش
    هر چه ما داديم ديديم اين زمان
    روز كشتن روز پنهان كردنست
    وقت بدرودن گه منجل زدن
    وقت بدرودن گه منجل زدن




  • چون غريب از گور خواجه باز گشت
    مهر صد دينار را فا او سپرد
    كز اميد اندر دلش صد گل شكفت
    با غريب از قصه ى آن لب گشود
    خوابشان انداخت تا مرعاى جان
    اندر آن شب خواب بر صدر سرا
    آنچ گفتى من شنيدم يك به يك
    بي اشارت لب نيارستم گشود
    مهر با لب هاى ما بنهاده اند
    تا نگردد منهدم عيش و معاش
    تا نماند ديگ محنت نيم خام
    ما همه نطقيم ليكن لب خموش
    اين جهان پرده ست و عينست آن جهان
    تخم در خاكى پريشان كردنست
    روز پاداش آمد و پيدا شدن
    روز پاداش آمد و پيدا شدن



/ 1765