دفتر اول از كتاب مثنوى
بيان آنك كشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهى بود نه به هواى نفس و تامل فاسد
آن كسى را كش چنين شاهى كشد گر نديدى سود او در قهر او بچه مي لرزد از آن نيش حجام نيم جان بستاند و صد جان دهد تو قياس از خويش مي گيرى وليك تو قياس از خويش مي گيرى وليك سوى بخت و بهترين جاهى كشد كى شدى آن لطف مطلق قهرجو مادر مشفق در آن دم شادكام آنچ در وهمت نيايد آن دهد دور دور افتاده اى بنگر تو نيك دور دور افتاده اى بنگر تو نيك