دفتر ششم از كتاب مثنوى
سبب تاخير اجابت دعاى ممن
اى بسا مخلص كه نالد در دعا تا رود بالاى اين سقف برين پس ملايك با خدا نالند زار بنده ى ممن تضرع مي كند تو عطا بيگانگان را مي دهى حق بفرمايد كه نه از خوارى اوست حاجت آوردش ز غفلت سوى من گر بر آرم حاجتش او وا رود گرچه مي نالد به جان يا مستجار خوش همي آيد مرا آواز او وانك اندر لابه و در ماجرا طوطيان و بلبلان را از پسند زاغ را و چغد را اندر قفس پيش شاهد باز چون آيد دو تن هر دو نان خواهند او زوتر فطير وآن دگر را كه خوشستش قد و خد گويدش بنشين زمانى بي گزند چون رسد آن نان گرمش بعد كد هم برين فن داردارش مي كند كه مرا كاريست با تو يك زمان كه مرا كاريست با تو يك زمان تا رود دود خلوصش بر سما بوى مجمر از انين المذنبين كاى مجيب هر دعا وى مستجار او نمي داند به جز تو مستند از تو دارد آرزو هر مشتهى عين تاخير عطا يارى اوست آن كشيدش مو كشان در كوى من هم در آن بازيچه مستغرق شود دل شكسته سينه خسته گو بزار وآن خدايا گفتن و آن راز او مي فريباند بهر نوعى مرا از خوش آوازى قفس در مي كنند كى كنند اين خود نيامد در قصص آن يكى كمپير و ديگر خوش ذقن آرد و كمپير را گويد كه گير كى دهد نان بل به تاخير افكند كه به خانه نان تازه مي پزند گويدش بنشين كه حلوا مي رسد وز ره پنهان شكارش مي كند منتظر مي باش اى خوب جهان منتظر مي باش اى خوب جهان