دفتر ششم از كتاب مثنوى
بازگشتن آن شخص شادمان و مراد يافته و خداى را شكر گويان و سجده كنان و حيران در غرايب اشارات حق و ظهور تاويلات آن در وجهى كى هيچ عقلى و فهمى بدانجا نرسد
باز گشت از مصر تا بغداد او جمله ره حيران و مست او زين عجب كر كجا اوميدوارم كرده بود اين چه حكمت بود كه قبله ى مراد تا شتابان در ضلالت مي شدم باز آن عين ضلالت را به جود گمرهى را منهج ايمان كند تا نباشد هيچ محسن بي وجا اندرون زهر ترياق آن حفى نيست مخفى در نماز آن مكرمت منكران را قصد اذلال ثقات قصدشان ز انكار ذل دين بده گر نه انكار آمدى از هر بدى خصم منكر تا نشد مصداق خواه معجزه هم چون گواه آمد زكى طعن چون مي آمد از هر ناشناخت مكر آن فرعون سيصد تو بده ساحران آورده حاضر نيك و بد تا عصا را باطل و رسوا كند عين آن مكر آيت موسى شود عين آن مكر آيت موسى شود ساجد و راكع ثناگر شكرگو ز انژاس روزى و راه طلب وز كجا افشاند بر من سيم و سود كردم از خانه برون گمراه و شاد هر دم از مطلب جداتر مي بدم حق وسيلت كرد اندر رشد و سود كژروى را محصد احسان كند تا نباشد هيچ خاين بي رجا كرد تا گويند ذواللطف الخفى در گنه خلعت نهد آن مغفرت ذل شده عز و ظهور معجزات عين ذل عز رسولان آمده معجزه و برهان چرا نازل شدى كى كند قاضى تقاضاى گواه بهر صدق مدعى در بي شكى معجزه مي داد حق و مي نواخت جمله ذل او و قمع او شده تا كه جرح معجزه ى موسى كند اعتبارش را ز دلها بر كند اعتبار آن عصا بالا رود اعتبار آن عصا بالا رود