دفتر ششم از كتاب مثنوى
مكرر كردن برادران پند دادن بزرگين را و تاب ناآوردن او آن پند را و در رميدن او ازيشان شيدا و بي خود رفتن و خود را در بارگاه پادشاه انداختن بي دستورى خواستن ليك از فرط عشق و محبت نه از گستاخى و لاابالى الى آخره
مدتى رو ترك جان من بگو نوبت من شد مرا آزاد كن اى تن صدكاره ترك من بگو اى تن صدكاره ترك من بگو رو حريف ديگرى جز من بجو ديگرى را غير من داماد كن عمر من بردى كسى ديگر بجو عمر من بردى كسى ديگر بجو