دفتر ششم از كتاب مثنوى
مفتون شدن قاضى بر زن جوحى و در صندوق ماندن و نايب قاضى صندوق را خريدن باز سال دوم آمدن زن جوحى بر اميد بازى پارينه و گفتن قاضى كى مرا آزاد كن و كسى ديگر را بجوى الى آخر القصه
خواند بر قاضى فسون هاى عجب چند با آدم بليس افسانه كرد اولين خون در جهان ظلم و داد نوح چون بر تابه بريان ساختى مكر زن بر كار او چيره شدى قوم را پيغام كردى از نهان قوم را پيغام كردى از نهان آن شكرلب وانگهانى از چه لب چون حوا گفتش بخور آنگاه خورد از كف قابيل بهر زن فتاد واهله بر تابه سنگ انداختى آب صاف وعظ او تيره شدى كه نگه داريد دين زين گمرهان كه نگه داريد دين زين گمرهان