دفتر ششم از كتاب مثنوى
در بيان آنك دوزخ گويد كى قنطره ى صراط بر سر اوست اى ممن از صراط زودتر بگذر زود بشتاب تا عظمت نور تو آتش ما را نكشد جز يا ممن فان نورك اطفاء ناري
آن يكى در خواب نعره مي زند اين نشسته پهلوى او بي خبر وان كسى كش مركب چوبين شكست نه خموشست و نه گويا نادريست نيست زين دو هر دو هست آن بوالعجب اين مثال آمد ركيك و بي ورود اين مثال آمد ركيك و بي ورود صد هزاران بحث و تلقين مي كند خفته خود آنست و كر زان شور و شر غرقه شد در آب او خود ماهيست حال او را در عبارت نام نيست شرح اين گفتن برونست از ادب ليك در محسوس ازين بهتر نبود ليك در محسوس ازين بهتر نبود