دفتر ششم از كتاب مثنوى
متوفى شدن بزرگين از شه زادگان و آمدن برادر ميانين به جنازه ى برادر كى آن كوچكين صاحب فراش بود از رنجورى و نواختن پادشاه ميانين را تا او هم لنگ احسان شد ماند پيش پادشاه صد هزار از غنايم غيبى و غنى بدو رسيد از دولت و نظر آن شاه مع تقرير بعضه
تا كه نور چرخ گردد سايه سوز اين زمين چون گاهواره ى طفلكان بهر طفلان حق زمين را مهد خواند خانه تنگ آمد ازين گهواره ها اى گواره خانه را ضيق مدار اى گواره خانه را ضيق مدار شب ز سايه ى تست اى ياغى روز بالغان را تنگ مي دارد مكان شير در گهواره بر طفلان فشاند طفلكان را زود بالغ كن شها تا تواند كرد بالغ انتشار تا تواند كرد بالغ انتشار