دفتر ششم از كتاب مثنوى
وصيت كردن آن شخص كى بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من كى كاهل ترست
از بخار آن بداند تيزهش دست بر ديگ نوى چون زد فتى گفت دانم مرد را در حين ز پوز وآن دگر گفت ار بگويد دانمش گفت اگر اين مكر بشنيده بود گفت اگر اين مكر بشنيده بود ديگ شيرينى ز سكباج ترش وقت بخريدن بديد اشكسته را ور نگويد دانمش اندر سه روز ور نگويد در سخن پيچانمش لب ببندد در خموشى در رود لب ببندد در خموشى در رود