دفتر اول از كتاب مثنوى
در معنى آنك مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان
ور دهندش مهلت اندر قعر گور هر نبات و شكرى را در جهان سالها بايد كه اندر آفتاب باز تره در دو ماه اندر رسد بهر اين فرمود حق عز و جل اين شنيدى مو بمويت گوش باد آب حيوان خوان مخوان اين را سخن نكته ى ديگر تو بشنو اى رفيق در مقامى هست هم اين زهر مار در مقامى زهر و در جايى دوا گرچه آنجا او گزند جان بود آب در غوره ترش باشد وليك باز در خم او شود تلخ و حرام باز در خم او شود تلخ و حرام لابد آن پيدا شود يوم النشور مهلتى پيداست از دور زمان لعل يابد رنگ و رخشانى و تاب باز تا سالى گل احمر رسد سورة الانعام در ذكر اجل آب حيوانست خوردى نوش باد روح نو بين در تن حرف كهن همچو جان او سخت پيدا و دقيق از تصاريف خدايى خوش گوار در مقامى كفر و در جايى روا چون بدينجا در رسد درمان بود چون به انگورى رسد شيرين و نيك در مقام سركگى نعم الادام در مقام سركگى نعم الادام