قبول كردن خليفه هديه را و عطا فرمودن با كمال بي نيازى از آن هديه و از آن سبو - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

قبول كردن خليفه هديه را و عطا فرمودن با كمال بي نيازى از آن هديه و از آن سبو





  • بت پرستى چون بمانى در صور
    مرد حجى همره حاجى طلب
    منگر اندر نقش و اندر رنگ او
    گر سياهست او هم آهنگ توست
    اين حكايت گفته شد زير و زبر
    سر ندارد چون ز ازل بودست پيش
    بلك چون آبست هر قطره از آن
    حاش لله اين حكايت نيست هين
    زانك صوفى با كر و با فر بود
    هم عرب ما هم سبو ما هم ملك
    عقل را شو دان و زن اين نفس و طمع
    بشنو اكنون اصل انكار از چه خاست
    جزو كل نى جزوها نسبت به كل
    لطف سبزه جزو لطف گل بود
    گر شوم مشغول اشكال و جواب
    گر تو اشكالى بكلى و حرج
    احتما كن احتما ز انديشه ها
    احتماها بر دواها سرورست
    احتما اصل دوا آمد يقين
    قابل اين گفته ها شو گوش وار
    قابل اين گفته ها شو گوش وار




  • صورتش بگذار و در معنى نگر
    خواه هندو خواه ترك و يا عرب
    بنگر اندر عزم و در آهنگ او
    تو سپيدش خوان كه همرنگ توست
    همچو فكر عاشقان بى پا و سر
    پا ندارد با ابد بودست خويش
    هم سرست و پا و هم بى هر دوان
    نقد حال ما و تست اين خوش ببين
    هرچ آن ماضيست لا يذكر بود
    جمله ما يفك عنه من افك
    اين دو ظلمانى و منكر عقل شمع
    زانك كل را گونه گونه جزوهاست
    نى چو بوى گل كه باشد جزو گل
    بانگ قمرى جزو آن بلبل بود
    تشنگان را كى توانم داد آب
    صبر كن الصبر مفتاح الفرج
    فكر شير و گور و دلها بيشه ها
    زانك خاريدن فزونى گرست
    احتما كن قوت جانت ببين
    تا كه از زر سازمت من گوش وار
    تا كه از زر سازمت من گوش وار



/ 1765