قصه آنكس كى در يارى بكوفت از درون گفت كيست آن گفت منم گفت چون تو توى در نمي گشايم هيچ كس را از ياران نمي شناسم كى او من باشد برو - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

قصه آنكس كى در يارى بكوفت از درون گفت كيست آن گفت منم گفت چون تو توى در نمي گشايم هيچ كس را از ياران نمي شناسم كى او من باشد برو





  • باز هستى تنگ تر بود از خيال
    باز هستى جهان حس و رنگ
    علت تنگيست تركيب و عدد
    زان سوى حس عالم توحيد دان
    امر كن يك فعل بود و نون و كاف
    اين سخن پايان ندارد باز گرد
    اين سخن پايان ندارد باز گرد




  • زان شود در وى قمر همچون هلال
    تنگ تر آمد كه زندانيست تنگ
    جانب تركيب حسها مي كشد
    گر يكى خواهى بدان جانب بران
    در سخن افتاد و معنى بود صاف
    تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
    تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد



/ 1765