به عيادت رفتن كر بر همسايه ى رنجور خويش - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

به عيادت رفتن كر بر همسايه ى رنجور خويش





  • چون نبودش صبر مي پيچيد او
    تا بريزم بر وى آنچ گفته بود
    چون عيادت بهر دل آراميست
    تا ببيند دشمن خود را نزار
    بس كسان كايشان ز طاعت گمرهند
    خود حقيقت معصيت باشد خفى
    همچو آن كر كو همى پنداشتست
    او نشسته خوش كه خدمت كرده ام
    بهر خود او آتشى افروختست
    فاتقوا النار التى اوقدتم
    گفت پيغامبر به يك صاحب ريا
    از براى چاره ى اين خوفها
    كين نمازم را مياميز اى خدا
    از قياسى كه بكرد آن كر گزين
    خاصه اى خواجه قياس حس دون
    گوش حس تو به حرف ار در خورست
    گوش حس تو به حرف ار در خورست




  • كين سگ زن روسپى حيز كو
    كان زمان شير ضميرم خفته بود
    اين عيادت نيست دشمن كاميست
    تا بگيرد خاطر زشتش قرار
    دل به رضوان و ثواب آن دهند
    بس كدر كان را تو پندارى صفى
    كو نكويى كرد و آن بر ژس جست
    حق همسايه بجا آورده ام
    در دل رنجور و خود را سوختست
    انكم فى المعصيه ازددتم
    صل انك لم تصل يا فتى
    آمد اندر هر نمازى اهدنا
    با نماز ضالين و اهل ريا
    صحبت ده ساله باطل شد بدين
    اندر آن وحيى كه هست از حد فزون
    دان كه گوش غيب گير تو كرست
    دان كه گوش غيب گير تو كرست



  • / 1765