دفتر دوم از كتاب مثنوى
تعريف كردن مناديان قاضى مفلس را گرد شهر
نيم او ممن بود نيميش گبر گفت يزدانت فمنكم ممن همچو گاوى نيمه ى چپش سياه هر كه اين نيمه ببيند رد كند يوسف اندر چشم اخوان چون ستور از خيال بد مرورا زشت ديد چشم ظاهر سايه ى آن چشم دان تو مكانى اصل تو در لامكان شش جهت مگريز زيرا در جهات شش جهت مگريز زيرا در جهات نيم او حرص آورى نيميش صبر باز منكم كافر گبر كهن نيمه ى ديگر سپيد همچو ماه هر كه آن نيمه ببيند كد كند هم وى اندر چشم يعقوبى چو حور چشم فرع و چشم اصلى ناپديد هرچه آن بيند بگردد اين بدان اين دكان بر بند و بگشا آن دكان ششدره ست و ششدره ماتست مات ششدره ست و ششدره ماتست مات