تتمه ى قصه ى مفلس - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

تتمه ى قصه ى مفلس





  • ده منادي گر بلند آوازيان
    مفلس است اين و ندارد هيچ چيز
    ظاهر و باطن ندارد حبه اى
    هان و هان با او حريفى كم كنيد
    ور بحكم آريد اين پژمرده را
    خوش دمست او و گلويش بس فراخ
    گر بپوشد بهر مكر آن جامه را
    حرف حكمت بر زبان ناحكيم
    گرچه دزدى حله اى پوشيده است
    چون شبانه از شتر آمد به زير
    بر نشستى اشترم را از پگاه
    گفت تا اكنون چه مي كرديم پس
    طبل افلاسم به چرخ سابعه
    گوش تو پر بوده است از طمع خام
    تا كلوخ و سنگ بشنيد اين بيان
    تا بشب گفتند و در صاحب شتر
    هست بر سمع و بصر مهر خدا
    آنچ او خواهد رساند آن به چشم
    و آنچ او خواهد رساند آن به گوش
    كون پر چاره ست هيچت چاره نى
    كون پر چاره ست هيچت چاره نى




  • ترك و كرد و روميان و تازيان
    قرض تا ندهد كس او را يك پشيز
    مفلسى قلبى دغايى دبه اى
    چونك گاو آرد گره محكم كنيد
    من نخواهم كرد زندان مرده را
    با شعار نو دثار شاخ شاخ
    عاريه ست آن تا فريبد عامه را
    حله هاى عاريت دان اى سليم
    دست تو چون گيرد آن ببريده دست
    كرد گفتش منزلم دورست و دير
    جو رها كردم كم از اخراج كاه
    هوش تو كو نيست اندر خانه كس
    رفت و تو نشنيده اى بد واقعه
    پس طمع كر مي كند كور اى غلام
    مفلسست و مفلسست اين قلتبان
    بر نزد كو از طمع پر بود پر
    در حجب بس صورتست و بس صدا
    از جمال و از كمال و از كرشم
    از سماع و از بشارت وز خروش
    تا كه نگشايد خدايت روزنى
    تا كه نگشايد خدايت روزنى



/ 1765