براه كردن شاه يكى را از آن دو غلام و ازين ديگر پرسيدن - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

براه كردن شاه يكى را از آن دو غلام و ازين ديگر پرسيدن





  • آنكسى كه او ببيند روى خويش
    گر بيمرد ديد او باقى بود
    نور حسى نبود آن نورى كه او
    گفت اكنون عيبهاى او بگو
    تا بدانم كه تو غمخوار منى
    گفت اى شه من بگويم عيبهاش
    عيب او مهر و وفا و مردمى
    كمترين عيبش جوامردى و داد
    صد هزاران جان خدا كرده پديد
    ور بديدى كى بجان بخلش بدى
    بر لب جو بخل آب آن را بود
    گفت پيغامبر كه هر كه از يقين
    كه يكى را ده عوض مي آيدش
    جود جمله از عوضها ديدنست
    بخل ناديدن بود اعواض را
    پس بعالم هيچ كس نبود بخيل
    پس سخا از چشم آمد نه ز دست
    عيب ديگر اين كه خودبين نيست او
    عيب گوى و عيب جوى خود بدست
    گفت شه جلدى مكن در مدح يار
    گفت شه جلدى مكن در مدح يار




  • نور او از نور خلقانست بيش
    زانك ديدش ديد خلاقى بود
    روى خود محسوس بيند پيش رو
    آنچنان كه گفت او از عيب تو
    كدخداى ملكت و كار منى
    گرچه هست او مر مرا خوش خواجه تاش
    عيب او صدق و ذكا و همدمى
    آن جوامردى كه جان را هم بداد
    چه جوامردى بود كان را نديد
    بهر يك جان كى چنين غمگين شدى
    كو ز جوى آب نابينا بود
    داند او پاداش خود در يوم دين
    هر زمان جودى دگرگون زايدش
    پس عوض ديدن ضد ترسيدنست
    شاد دارد ديد در خواض را
    زانك كس چيزى نبازد بى بديل
    ديد دارد كار جز بينا نرست
    هست او در هستى خود عيب جو
    با همه نيكو و با خود بد بدست
    مدح خود در ضمن مدح او ميار
    مدح خود در ضمن مدح او ميار



/ 1765