قسم غلام در صدق و وفاى يار خود از طهارت ظن خود - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

قسم غلام در صدق و وفاى يار خود از طهارت ظن خود





  • گفت نه والله بالله العظيم
    آن خدايى كه فرستاد انبيا
    آن خداوندى كه از خاك ذليل
    پاكشان كرد از مزاج خاكيان
    بر گرفت از نار و نور صاف ساخت
    آن سنابرقى كه بر ارواح تافت
    آن كز آدم رست و دست شيث چيد
    نوح از آن گوهر كه برخوردار بود
    جان ابراهيم از آن انوار زفت
    چونك اسمعيل در جويش فتاد
    جان داوود از شعاعش گرم شد
    چون سليمان بد وصالش را رضيع
    در قضا يعقوب چون بنهاد سر
    يوسف مه رو چو ديد آن آفتاب
    چون عصا از دست موسى آب خورد
    نردبانش عيسى مريم چو يافت
    چون محمد يافت آن ملك و نعيم
    چون ابوبكر آيت توفيق شد
    چون عمر شيداى آن معشوق شد
    چونك عثمان آن عيان را عين گشت
    چونك عثمان آن عيان را عين گشت




  • مالك الملك و به رحمان و رحيم
    نه بحاجت بل بفضل و كبريا
    آفريد او شهسواران جليل
    بگذرانيد از تك افلاكيان
    وانگه او بر جمله ى انوار تاخت
    تا كه آدم معرفت زان نور يافت
    پس خليفه ش كرد آدم كان بديد
    در هواى بحر جان دربار بود
    بى حذر در شعله هاى نار رفت
    پيش دشنه ى آبدارش سر نهاد
    آهن اندر دست بافش نرم شد
    ديو گشتش بنده فرمان و مطيع
    چشم روشن كرد از بوى پسر
    شد چنان بيدار در تعبير خواب
    ملكت فرعون را يك لقمه كرد
    بر فراز گنبد چارم شتافت
    قرص مه را كرد او در دم دو نيم
    با چنان شه صاحب و صديق شد
    حق و باطل را چو دل فاروق شد
    نور فايض بود و ذى النورين گشت
    نور فايض بود و ذى النورين گشت



/ 1765