دفتر دوم از كتاب مثنوى
حسد كردن حشم بر غلام خاص
پس جهان زايد جهانى ديگرى تا قيامت گر بگويم بشمرم اين سخنها خود بمعنى يا ربيست چون كند تقصير پس چون تن زند هست لبيكى كه نتوانى شنيد هست لبيكى كه نتوانى شنيد اين حشر را وا نمايد محشرى من ز شرح اين قيامت قاصرم حرفها دام دم شيرين لبيست چونك لبيكش به يارب مي رسد ليك سر تا پاى بتوانى چشيد ليك سر تا پاى بتوانى چشيد