فرمودن والى آن مرد را كى اين خاربن را كى نشانده اى بر سر راه بر كن - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

فرمودن والى آن مرد را كى اين خاربن را كى نشانده اى بر سر راه بر كن





  • تو مثال دوزخى او ممنست
    مصطفى فرمود از گفت جحيم
    گويدش بگذر ز من اى شاه زود
    پس هلاك نار نور ممنست
    نار ضد نور باشد روز عدل
    گر همى خواهى تو دفع شر نار
    چشمه ى آن آب رحمت ممنست
    بس گريزانست نفس تو ازو
    ز آب آتش زان گريزان مي شود
    حس و فكر تو همه از آتشست
    آب نور او چو بر آتش چكد
    چون كند چك چك تو گويش مرگ و درد
    تا نسوزد او گلستان ترا
    بعد از آن چيزى كه كارى بر دهد
    باز پهنا مي رويم از راه راست
    اندر آن تقرير بوديم اى حسود
    سال بيگه گشت وقت كشت نى
    كرم در بيخ درخت تن فتاد
    هين و هين اى راه رو بيگاه شد
    اين دو روزك را كه زورت هست زود
    اين دو روزك را كه زورت هست زود




  • كشتن آتش به ممن ممكنست
    كو بممن لابه گر گردد ز بيم
    هين كه نورت سوز نارم را ربود
    زانك بى ضد دفع ضد لا يمكنست
    كان ز قهر انگيخته شد اين ز فضل
    آب رحمت بر دل آتش گمار
    آب حيوان روح پاك محسنست
    زانك تو از آتشى او آب خو
    كتشش از آب ويران مي شود
    حس شيخ و فكر او نور خوشست
    چك چك از آتش بر آيد برجهد
    تا شود اين دوزخ نفس تو سرد
    تا نسوزد عدل و احسان ترا
    لاله و نسرين و سيسنبر دهد
    باز گرد اى خواجه راه ما كجاست
    كه خرت لنگست و منزل دور زود
    جز سيه رويى و فعل زشت نى
    بايدش بر كند و در آتش نهاد
    آفتاب عمر سوى چاه شد
    پير افشانى بكن از راه جود
    پير افشانى بكن از راه جود



/ 1765