رنجانيدن اميرى خفته اى را كى مار در دهانش رفته بود - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

رنجانيدن اميرى خفته اى را كى مار در دهانش رفته بود





  • تو مرا جويان مثال مادران
    خر گريزد از خداوند از خرى
    نه از پى سود و زيان مي جويدش
    اى خنك آن را كه بيند روى تو
    اى روان پاك بستوده ترا
    اى خداوند و شهنشاه و امير
    شمه اى زين حال اگر دانستمى
    بس ثنايت گفتمى اى خوش خصال
    ليك خامش كرده مي آشوفتى
    شد سرم كاليوه عقل از سر بجست
    عفو كن اى خوب روى خوب كار
    گفت اگر من گفتمى رمزى از آن
    گر ترا من گفتمى اوصاف مار
    مصطفى فرمود اگر گويم براست
    زهره هاى پردلان هم بر درد
    نه دلش را تاب ماند در نياز
    همچو موشى پيش گربه لا شود
    اندرو نه حيله ماند نه روش
    همچو بوبكر ربابى تن زنم
    تا محال از دست من حالى شود
    تا محال از دست من حالى شود




  • من گريزان از تو مانند خران
    صاحبش در پى ز نيكو گوهرى
    ليك تا گرگش ندرد يا ددش
    يا در افتد ناگهان در كوى تو
    چند گفتم ژاژ و بيهوده ترا
    من نگفتم جهل من گفت آن مگير
    گفتن بيهوده كى توانستمى
    گر مرا يك رمز مي گفتى ز حال
    خامشانه بر سرم مي كوفتى
    خاصه اين سر را كه مغزش كمترست
    آنچ گفتم از جنون اندر گذار
    زهره ى تو آب گشتى آن زمان
    ترس از جانت بر آوردى دمار
    شرح آن دشمن كه در جان شماست
    نى رود ره نى غم كارى خورد
    نه تنش را قوت روزه و نماز
    همچو بره پيش گرگ از جا رود
    پس كنم ناگفته تان من پرورش
    دست چون داود در آهن زنم
    مرغ پر بر كنده را بالى شود
    مرغ پر بر كنده را بالى شود



/ 1765