دفتر دوم از كتاب مثنوى
اعتماد كردن بر تملق و وفاى خرس
اژدهايى خرس را در مي كشيد شير مردانند در عالم مدد بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند آن ستونهاى خللهاى جهان محض مهر و داورى و رحمتند اين چه يارى مي كنى يبكارگيش مهربانى شد شكار شيرمرد هر كجا دردى دوا آنجا رود آب رحمت بايدت رو پست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سر چرخ را در زير پا آر اى شجاع پنبه ى وسواس بيرون كن ز گوش پاك كن دو چشم را از موى عيب دفع كن از مغز و از بينى زكام هيچ مگذار از تب و صفرا اثر داروى مردى كن و عنين مپوى كنده ى تن را ز پاى جان بكن غل بخل از دست و گردن دور كن ور نمي توانى به كعبه ى لطف پر زارى و گريه قوى سرمايه ايست زارى و گريه قوى سرمايه ايست شير مردى رفت و فريادش رسيد آن زمان كافغان مظلومان رسد آن طرف چون رحمت حق مي دوند آن طبيبان مرضهاى نهان همچو حق بى علت و بى رشوتند گويد از بهر غم و بيچارگيش در جهان دارو نجويد غير درد هر كجا پستيست آب آنجا دود وانگهان خور خمر رحمت مست شو بر يكى رحمت فرو ماى اى پسر بشنو از فوق فلك بانگ سماع تا به گوشت آيد از گردون خروش تا ببينى باغ و سروستان غيب تا كه ريح الله در آيد در مشام تا بيابى از جهان طعم شكر تا برون آيند صد گون خوب روى تا كند جولان به گردت انجمن بخت نو در ياب در چرخ كهن عرضه كن بيچارگى بر چاره گر رحمت كلى قوي تر دايه ايست رحمت كلى قوي تر دايه ايست