دفتر دوم از كتاب مثنوى
تتمه ى حكايت خرس و آن ابله كى بر وفاى او اعتماد كرده بود
در خيال افتاد مرد از جد او كين مگر قصد من آمد خونيست يا گرو بستست با ياران بدين خود نيامد هيچ از خبث سرش ظن نيكش جملگى بر خرس بود عاقلى را از سگى تهمت نهاد عاقلى را از سگى تهمت نهاد خشمگين شد زود گردانيد رو يا طمع دارد گدا و تونيست كه بترساند مرا زين همنشين يك گمان نيك اندر خاطرش او مگر مر خرس را هم جنس بود خرس را دانست اهل مهر و داد خرس را دانست اهل مهر و داد