دفتر دوم از كتاب مثنوى
گفتن موسى عليه السلام گوساله پرست را كى آن خيال انديشى و حزم تو كجاست
زانك هر جنسى ربايد جنس خود گرگ بر يوسف كجا عشق آورد چون ز گرگى وا رهد محرم شود چون ابوبكر از محمد برد بو چون نبد بوجهل از اصحاب درد دردمندى كش ز بام افتاد طشت وانك او جاهل بد از دردش بعيد آينه ى دل صاف بايد تا درو آينه ى دل صاف بايد تا درو گاو سوى شير نر كى رو نهد جز مگر از مكر تا او را خورد چون سگ كهف از بنى آدم شود گفت هذا ليس وجه كاذب ديد صد شق قمر باور نكرد زو نهان كرديم حق پنهان نگشت چند بنمودند و او آن را نديد وا شناسى صورت زشت از نكو وا شناسى صورت زشت از نكو