دفتر دوم از كتاب مثنوى
تملق كردن ديوانه جالينوس را و ترسيدن جالينوس
گفت جالينوس با اصحاب خود پس بدو گفت آن يكى اى ذو فنون دور از عقل تو اين ديگر مگو ساعتى در روى من خوش بنگريد گرنه جنسيت بدى در من ازو گر نديدى جنس خود كى آمدى چون دو كس بر هم زند بي هيچ شك كى پرد مرغى مگر با جنس خود كى پرد مرغى مگر با جنس خود مر مرا تا آن فلان دارو دهد اين دوا خواهند از بهر جنون گفت در من كرد يك ديوانه رو چشمكم زد آستين من دريد كى رخ آوردى به من آن زشت رو كى بغير جنس خود را بر زدى در ميانشان هست قدر مشترك صحبت ناجنس گورست و لحد صحبت ناجنس گورست و لحد