دفتر دوم از كتاب مثنوى
وحى كردن حق تعالى به موسى عليه السلام كى چرا به عيادت من نيامدي
آمد از حق سوى موسى اين عتاب مشرقت كردم ز نور ايزدى گفت سبحانا تو پاكى از زيان باز فرمودش كه در رنجوريم گفت يا رب نيست نقصانى ترا گفت آرى بنده ى خاص گزين هست معذوريش معذورى من هر كه خواهد همنشينى خدا از حضور اوليا گر بسكلى هر كه را ديو از كريمان وا برد يك بدست از جمع رفتن يك زمان يك بدست از جمع رفتن يك زمان كاى طلوع ماه ديده تو ز جيب من حقم رنجور گشتم نامدى اين چه رمزست اين بكن يا رب بيان چون نپرسيدى تو از روى كرم عقل گم شد اين سخن را برگشا كشت رنجور او منم نيكو ببين هست رنجوريش رنجورى من تا نشيند در حضور اوليا تو هلاكى زانك جزوى بى كلى بى كسش يابد سرش را او خورد مكر ديوست بشنو و نيكو بدان مكر ديوست بشنو و نيكو بدان