حكايت - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

حكايت





  • خانه اى نو ساخت روزى نو مريد
    گفت شيخ آن نو مريد خويش را
    روزن از بهر چه كردى اى رفيق
    گفت آن فرعست اين بايد نياز
    بايزيد اندر سفر جستى بسى
    ديد پيرى با قدى همچون هلال
    ديده نابينا و دل چون آفتاب
    چشم بسته خفته بيند صد طرب
    بس عجب در خواب روشن مي شود
    آنك بيدارست و بيند خواب خوش
    پيش او بنشست و مي پرسيد حال
    گفت عزم تو كجا اى بايزيد
    گفت قصد كعبه دارم از پگه
    گفت دارم از درم نقره دويست
    گفت طوفى كن بگردم هفت بار
    و آن درمها پيش من نه اى جواد
    عمره كردى عمر باقى يافتى
    حق آن حقى كه جانت ديده است
    كعبه هرچندى كه خانه ى بر اوست
    تا بكرد آن خانه را در وى نرفت
    تا بكرد آن خانه را در وى نرفت




  • پير آمد خانه ى او را بديد
    امتحان كرد آن نكو انديش را
    گفت تا نور اندر آيد زين طريق
    تا ازين ره بشنوى بانگ نماز
    تا بيابد خضر وقت خود كسى
    ديد در وى فر و گفتار رجال
    همچو پيلى ديده هندستان به خواب
    چون گشايد آن نبيند اى عجب
    دل درون خواب روزن مي شود
    عارفست او خاك او در ديده كش
    يافتش درويش و هم صاحب عيال
    رخت غربت را كجا خواهى كشيد
    گفت هين با خود چه دارى زاد ره
    نك ببسته سخت بر گوشه ى رديست
    وين نكوتر از طواف حج شمار
    دان كه حج كردى و حاصل شد مراد
    صاف گشتى بر صفا بشتافتى
    كه مرا بر بيت خود بگزيده است
    خلقت من نيز خانه ى سر اوست
    واندرين خانه بجز آن حى نرفت
    واندرين خانه بجز آن حى نرفت



/ 1765