دفتر دوم از كتاب مثنوى
عذر گفتن دلقك با سيد اجل كى چرا فاحشه را نكاح كرد
گفت با دلقك شبى سيد اجل با من اين را باز مي بايست گفت گفت نه مستور صالح خواستم خواستم ايم قحبه را بى معرفت عقل را من آزمودم هم بسى عقل را من آزمودم هم بسى قحبه اى را خواستى تو از عجل تا يكى مستور كرديميت جفت قحبه گشتند و ز غم تن كاستم تا ببينم چون شود اين عاقبت زين سپس جويم جنون را مغرسى زين سپس جويم جنون را مغرسى