دفتر دوم از كتاب مثنوى
حمله بردن سگ بر كور گدا
يك سگى در كوى بر كور گدا سگ كند آهنگ درويشان بخشم كور عاجز شد ز بانگ و بيم سگ كاى امير صيد و اى شير شكار كز ضرورت دم خر را آن حكيم گفت او هم از ضرورت كاى اسد گور مي گيرند يارانت به دشت گور مي جويند يارانت بصيد آن سگ عالم شكار گور كرد علم چون آموخت سگ رست از ضلال سگ چو عالم گشت شد چالاك زحف سگ شناسا شد كه مير صيد كيست كور نشناسد نه از بى چشمى است نيست خود بي چشم تر كور از زمين نور موسى ديد و موسى را نواخت رجف كرد اندر هلاك هر دعى خاك و آب و باد و نار با شرر ما بژس آن ز غير حق خبير لاجرم اشفقن منها جمله شان گفت بيزاريم جمله زين حيات گفت بيزاريم جمله زين حيات حمله مي آورد چون شير وغا در كشد مه خاك درويشان بچشم اندر آمد كور در تعظيم سگ دست دست تست دست از من بدار كرد تعظيم و لقب دادش كريم از چو من لاغر شكارت چه رسد كور مي گيرى تو در كوچه بگشت كور مي جويى تو در كوچه بكيد وين سگ بي مايه قصد كور كرد مي كند در بيشه ها صيد حلال سگ چو عارف گشت شد اصحاب كهف اى خدا آن نور اشناسنده چيست بلك اين زانست كز جهلست مست اين زمين از فضل حق شد خصم بين خسف قارون كرد و قارون را شناخت فهم كرد از حق كه ياارض ابلعى بي خبر با ما و با حق با خبر بي خبر از حق و از چندين نذير كند شد ز آميز حيوان حمله شان كو بود با خلق حى با حق موات كو بود با خلق حى با حق موات