دوم بار در سخن كشيدن سايل آن بزرگ را تا حال او معلوم تر گردد - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

دوم بار در سخن كشيدن سايل آن بزرگ را تا حال او معلوم تر گردد





  • گفت آن طالب كه آخر يك نفس
    راند سوى او كه هين زوتر بگو
    تا لگد بر تو نكوبد زود باش
    او مجال راز دل گفتن نديد
    گفت مي خواهم درين كوچه زنى
    گفت سه گونه زن اند اندر جهان
    آن يكى را چون بخواهى كل تراست
    وآن سيم هيچ او ترا نبود بدان
    تا ترا اسپم نپراند لگد
    شيخ راند اندر ميان كودكان
    كه بيا آخر بگو تفسير اين
    راند سوى او و گفتش بكر خاص
    وانك نيمى آن تو بيوه بود
    چون ز شوى اولش كودك بود
    دور شو تا اسپ نندازد لگد
    هاى هويى كرد شيخ باز راند
    باز بانگش كرد آن سايل بيا
    باز راند اين سو بگو زوتر چه بود
    گفت اى شه با چنين عقل و ادب
    تو وراى عقل كلى در بيان
    تو وراى عقل كلى در بيان




  • اى سواره بر نى اين سو ران فرس
    كاسپ من بس توسنست و تندخو
    از چه مي پرسى بيانش كن تو فاش
    زو برون شو كرد و در لاغش كشيد
    كيست لايق از براى چون منى
    آن دو رنج و اين يكى گنج روان
    وآن دگر نيمى ترا نيمى جداست
    اين شنودى دور شو رفتم روان
    كه بيفتى بر نخيزى تا ابد
    بانگ زد بار دگر او را جوان
    اين زنان سه نوع گفتى بر گزين
    كل ترا باشد ز غم يابى خلاص
    وانك هيچست آن عيال با ولد
    مهر و كل خاطرش آن سو رود
    سم اسپ توسنم بر تو رسد
    كودكان را باز سوى خويش خواند
    يك سالم ماند اى شاه كيا
    كه ز ميدان آن بچه گويم ربود
    اين چه شيدست اين چه فعلست اى عجب
    آفتابى در جنون چونى نهان
    آفتابى در جنون چونى نهان



/ 1765