باز تقرير كردن معاويه با ابليس مكر او را - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر دوم از كتاب مثنوى

باز تقرير كردن معاويه با ابليس مكر او را





  • گفت امير او را كه اينها راستست
    صد هزاران را چو من تو ره زدى
    آتشى از تو نسوزم چاره نيست
    طبعت اى آتش چو سوزانيدنيست
    لعنت اين باشد كه سوزانت كند
    با خدا گفتى شنيدى روبرو
    معرفتهاى تو چون بانگ صفير
    صد هزاران مرغ را آن ره زدست
    در هوا چون بشنود بانگ صفير
    قوم نوح از مكر تو در نوحه اند
    عاد را تو باد دادى در جهان
    از تو بود آن سنگسار قوم لوط
    مغز نمرود از تو آمد ريخته
    عقل فرعون ذكى فيلسوف
    بولهب هم از تو نااهلى شده
    اى برين شطرنج بهر ياد را
    اى ز فرزين بندهاى مشكلت
    بحر مكرى تو خلايق قطره اى
    كى رهد از مكر تو اى مختصم
    بس ستاره ى سعد از تو محترق
    بس ستاره ى سعد از تو محترق




  • ليك بخش تو ازينها كاستست
    حفره كردى در خزينه آمدى
    كيست كز دست تو جامه ش پاره نيست
    تا نسوزانى تو چيزى چاره نيست
    اوستاد جمله دزدانت كند
    من چه باشم پيش مكرت اى عدو
    بانگ مرغانست ليكن مرغ گير
    مرغ غره كشنايى آمدست
    از هوا آيد شود اينجا اسير
    دل كباب و سينه شرحه شرحه اند
    در فكندى در عذاب و اندهان
    در سياهابه ز تو خوردند غوط
    اى هزاران فتنه ها انگيخته
    كور گشت از تو نيابيد او وقوف
    بوالحكم هم از تو بوجهلى شده
    مات كرده صد هزار استاد را
    سوخته دلها سيه گشته دلت
    تو چو كوهى وين سليمان ذره اى
    غرق طوفانيم الا من عصم
    بس سپاه و جمع از تو مفترق
    بس سپاه و جمع از تو مفترق



/ 1765